اسلام مکتبى جامع و منطبق با سرشت آدمى است که در همه عصرها قدرت پاسخ
گویى به نیازهاى انسان را دارد. آموزههاى اسلامى در 3 بُعد عقاید، اخلاق و
احکام خلاصه مىشود. این تعالیم هر کدام در حوزه خود نیازهاى انسان را
تأمین و هدایت او را تضمین مىکنند. فقه و احکام آن در مقام عمل متکفّل
شناخت راه صحیح از سقیم و تبیین کننده عمل خوب از بد، بر اساس مصالح و
مفاسد است.
هر انسانى به حکم عبودیت و بندگى، در برابر احکام الهى مسئولیت دارد
و باید رفتار خود را در همه مراحل زندگى با قوانین و دستورهاى الهى هماهنگ
سازد؛ از این رو لازم است موضع عملى خویش را در برابر هر رویدادى بر اساس
خواست شارع مقدس تعیین کند.
انجام تکالیف، جز با معرفت و شناخت ممکن نیست و یگانه راه شناخت و
معرفت تکالیف ـ با توجه به صعوبت احتیاط در همه امور ـ اجتهاد و فقاهت
است. اگر احکام شرعى در همه موضوعات روشن بود، هر مکلّفى مىتوانست حکم را
به سادگى شناسایى کند و عمل خویش را بر آن منطبق سازد و نیازى به کاوش و
تحقیق نداشت؛ ولى عواملى گوناگون از جمله فاصله زمانى ما با زمان تشریع و
نقش علوم گوناگون دیگر، سبب ابهام در شناخت احکام شده است و همین امر سبب
پیدایش و گسترش علم فقه شده تا با استنباط و اجتهاد، احکام و وظایف مکلفان
مشخص شود و آنان بتوانند اعمال خود را در عبادات، معاملات، ات و امور
کیفرى بر شریعت منطبق سازند و چون این کار، امرى نظرى و نیازمند صرف وقت
براى تعلم است و اگر همه افراد به تحصیل ملکه اجتهاد و فقاهت بپردازند،
نظام معیشتى جامعه مختل مىشود. تنها گروهى به آن اقدام مىکنند و دیگران
به آنان مراجعه و احکام را از آنان فرامىگیرند.
در سایر علوم نیز چنین است که براى رفع نیاز جامعه افرادى با صرف
وقت و تعلیم و تعلم، نیازهاى همنوعان خود را برطرف مىسازند و مردم نیز در
رشتههاى غیرتخصصى خود به متخصص آن مراجعه مىکنند، تا آنجا که رجوع
غیرمتخصص به متخصص، سیره عقلایى شناخته شده است.
درباره این سایت